ها ها ها...
در همسایگی
محسن به همسایه اش گفت: «جلوی این سگت را بگیر! امروز جوجه ما را خورده است.»
همسایه او با خوشحالی گفت: «خوب شد گفتی که دیگه امروز بهش غذا ندهم.»
در کلاس فارسی
معلم به دانش آموز: ساعت را بخش کن!
دانش آموز: اول سا دوم عت.
معلم: صداشو بکش!
دانش آموز: تیک تاک! تیک تاک!
پرحرفی
اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید. من حواسم جای دیگر است.
در کلاس فیزیک
دبیر فیزیک: اگر بخواهیم ساختمانی را سیم کشی کنیم و لامپ های اتاق را به طور انشعابی ببندیم، چه می کنیم؟
دانش آموز: اجازه آقا! سیم کش می آوریم.
نهایت ادب
دکتر: آقا جان! بفرمایید بیماری شما چیست؟
بیمار: هر چه شما صلاح
بدانید.
شعبده بازی
پسر: بابا دیدی توی سیرک چطور شعبده باز دستمال را تبدیل به گل کرد؟ چقدر شعبده باز ماهری بود!
پدر: اگه این طوره پسرم، خودت هم شعبده باز ماهری هستی چون به راحتی یک دسته اسکناس را تبدیل به یک توپ می کنی!